تبسم
یک تبسم زیرکانه یک عروسک بازی کودکانه
کافی بودبرای عاشق شدنم
وتو این کا رو کردی...
ومن مثل کودکی عاشقت شدم.
و تومثل قصه ها پدربزرگ شدی...
شاهزادهی بی بی سواربراسب سپید ومن پری قصه ها
چقدرساده عاشقم کردی!!
واز آن ساده تر رهایم کردی
گفتم بمان شاهزا ده ی زیبا!!...من بی تو میمیرم...
خندیدی و گفتی : بازی بود...
گفتم بازی زیبا بود،پس بیا بازی کنیم.
گفتی:من بزرگ شده ام ،من بازی نمی کنم.
گفتم:مگربزرگترها بازی نمی کنند؟
گفتی:بازی نه!! زندگی می کنند.
گفتم:پس بیا زندگی کنیم مثل بازی
گفتی:زندگی بازی نیست
گفتم:پس حالا با عشق تو چه کنم؟
گفتی:رهایش کن.بازی بود،زندگی کن.
گفتم:پس من تا همیشه کودکت خواهم ماند.(فرستنده.محسن)
+ نوشته شده در ساعت توسط ستاره
|
امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد .نظر بدید خوشحال میشم