چه بخواهی ....
چه بخواهی ... چه نخواهی ...
من به غير از تو نخواهم، چه بداني، چه نداني...
از درت روي نتابم، چه بخواني، چه براني...
دل من ميل تو دارد، چه بجويي، چه نجويي...
ديده ام جاي تو باشد، چه بماني، چه نماني...
من که بيمار تو هستم، چه بپرسي، چه نپرسي...
جان به راه تو سپارم، چه بداني، چه نداني...
مي تواني به همه عمر، دلم را بفريبي.
ور بکوشي ز دل من بگريزي، نتوانی!... دل من سوي تو آيد
بزني يا بپذيري بوسه ات جان بفزايد
بدهي يا بستاني، جاني از بهر تو دارم
چه بخواهي، چه نخواهي، شعرم آهنگ تو دارد...
چه بخواني ... چه نخواني
من به غير از تو نخواهم، چه بداني، چه نداني...
از درت روي نتابم، چه بخواني، چه براني...
دل من ميل تو دارد، چه بجويي، چه نجويي...
ديده ام جاي تو باشد، چه بماني، چه نماني...
من که بيمار تو هستم، چه بپرسي، چه نپرسي...
جان به راه تو سپارم، چه بداني، چه نداني...
مي تواني به همه عمر، دلم را بفريبي.
ور بکوشي ز دل من بگريزي، نتوانی!... دل من سوي تو آيد
بزني يا بپذيري بوسه ات جان بفزايد
بدهي يا بستاني، جاني از بهر تو دارم
چه بخواهي، چه نخواهي، شعرم آهنگ تو دارد...
چه بخواني ... چه نخواني
************************************
هنگامي که عشق نفس خويش را بر کلمات می دمد
آنچه به بيان مي آيد
تمامي آن چيزي نيست که به زبان مي آيد
+ نوشته شده در ساعت توسط ستاره
|
امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد .نظر بدید خوشحال میشم